جدول جو
جدول جو

معنی کوتاه شدن - جستجوی لغت در جدول جو

کوتاه شدن
(زَ / زِ کَ دَ)
کم شدن طول و ارتفاع چیزی. (فرهنگ فارسی معین). قصر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، کاسته شدن، قطع شدن. (فرهنگ فارسی معین) :
چو از رفتنش رستم آگاه شد
روانش ز اندیشه کوتاه شد.
فردوسی.
- کوتاه شدن چنگ از چیزی، بدان تسلط و دسترسی نداشتن:
بدان شاد شد نامدار بزرگ
که از میش کوتاه شد چنگ گرگ.
فردوسی.
و رجوع به ترکیب بعد شود.
- کوتاه شدن دست کسی از چیزی، بدان دسترس نداشتن از آن پس. (فرهنگ فارسی معین) :
چو کوتاه شد دستش از عز و ناز
کند دست خواهش به درها دراز.
سعدی (بوستان).
و دست تعرض متغلبان و ستمکاران از دامن روزگار ضعیفان و عاجزان به کلی کوتاه شود. (ظفرنامۀیزدی از فرهنگ فارسی معین).
- کوتاه شدن زبان، کنایه از خاموش شدن بود. (آنندراج) (از فرهنگ فارسی معین).
، تمام شدن، چنانکه گویند: قصه کوتاه و سخن کوتاه و کلک کوتاه و جدل کوتاه. (از آنندراج). به پایان رسیدن. خاتمه یافتن:
به شبگیر لهراسب آگاه شد
غمی گشت و شادیش کوتاه شد.
فردوسی.
به هر دو سپهبد چنین گفت شاه
که کوتاه شد بر شما رنج راه.
فردوسی.
از این ساختن حاجب آگاه شد
بر او کام و آرام کوتاه شد.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
کوتاه شدن
کم شدن طول و ارتفاع چیزی، کاسته شدن، قطع شدن، یا کوتاه شدن دست کسی از چیزی. دسترس نداشتن بدان از آن پس: و دست تعرض متغلبان و ستمکاران از دامن روزگار ضعیفان و عاجزان بکلی کوتاه شود. یا کوتاه شدن زبان. خاموش شدن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کوتاه آمدن
تصویر کوتاه آمدن
کنایه از کوتاه شدن، به کوتاهی پرداختن، خودداری از دنبال کردن نزاع و مرافعه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کوتاه بین
تصویر کوتاه بین
تنگ چشم، نظر تنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کوتاه کردن
تصویر کوتاه کردن
از درازی و بلندی چیزی کم کردن، مختصر کردن
فرهنگ فارسی عمید
(زَ / زِ گُ دَ)
کوتاه شدن. (فرهنگ فارسی معین).
- کوته شدن دست کسی از چیزی، بدان دسترس نداشتن:
از این راز گر هیچ آگه شود
ز چاره مرا دست کوته شود.
فردوسی.
و رجوع به کوتاه شدن شود.
، پایان یافتن. خاتمه پیدا کردن. تمام شدن:
سرم گر ز خواب خوش آگه شدی
ترا جنگ با شیر کوته شدی.
فردوسی.
دگر آنکه باشد نصیبین مرا
چو خواهی که کوته شود کین مرا.
فردوسی
- کوته شدن داوری، پایان یافتن جدل و مرافعه. فصل خصومت. رفع شدن اختلاف:
ولیکن چو معنیش یاد آوری
شوی رام و کوته شود داوری.
فردوسی.
رجوع به کوتاه شدن شود
لغت نامه دهخدا
(تَ تَ)
تاه شدن. (ناظم الاطباء). روی هم خمیدن. لایی روی لای دیگر قرار گرفتن. غرض. تمغج. انقعاص، دوتاه شدن چیزی. (منتهی الارب) ، خمیدن. خمیده شدن. خمیده پشت گردیدن. (یادداشت مؤلف) :
هلال عید بدانگونه رخ نمود به ما
چو عاشقی که شد از غم نزار و زار و دوتاه.
منوچهری.
، مضاعف شدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
کوتاه شدن قصیر گشتن، صرف نظر کردن از ادامه مرافعه و خصومت، صرف نظر کردن از ادامه مطلب و گفتگو: ... آبروی خودم از هر چیز بالاتر است. آهو کوتاه آمد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوتاه بین
تصویر کوتاه بین
تنگ چشم، کوته بین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوتاه قدی
تصویر کوتاه قدی
کوتاه قد بودن کوتاه بالایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوتاه کردن
تصویر کوتاه کردن
کم کردن طول یا ارتفاع چیزی، کاستن، قطع کردن
فرهنگ لغت هوشیار
کم شدن طول و ارتفاع چیزی، کاسته شدن، قطع شدن، یا کوتاه شدن دست کسی از چیزی. دسترس نداشتن بدان از آن پس: و دست تعرض متغلبان و ستمکاران از دامن روزگار ضعیفان و عاجزان بکلی کوتاه شود. یا کوتاه شدن زبان. خاموش شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوتاه آمدن
تصویر کوتاه آمدن
((مَ دَ))
صرف نظر کردن، گذشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کوتاه شده
تصویر کوتاه شده
تقصيرٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از کوتاه شده
تصویر کوتاه شده
Cropped
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کوتاه شده
تصویر کوتاه شده
coupé
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از کوتاه شده
تصویر کوتاه شده
tagliato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از کوتاه شده
تصویر کوتاه شده
cortado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از کوتاه شده
تصویر کوتاه شده
geschnitten
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از کوتاه شده
تصویر کوتاه شده
przycięty
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از کوتاه شده
تصویر کوتاه شده
обрезанный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از کوتاه شده
تصویر کوتاه شده
обрізаний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از کوتاه شده
تصویر کوتاه شده
recortado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از کوتاه شده
تصویر کوتاه شده
कटा हुआ
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از کوتاه شده
تصویر کوتاه شده
dipotong
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از کوتاه شده
تصویر کوتاه شده
کٹا ہوا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از کوتاه شده
تصویر کوتاه شده
কাটা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از کوتاه شده
تصویر کوتاه شده
ตัด
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از کوتاه شده
تصویر کوتاه شده
iliyokatwa
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از کوتاه شده
تصویر کوتاه شده
kesilmiş
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از کوتاه شده
تصویر کوتاه شده
geknipt
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از کوتاه شده
تصویر کوتاه شده
剪短的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از کوتاه شده
تصویر کوتاه شده
חתוך
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از کوتاه شده
تصویر کوتاه شده
잘린
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از کوتاه شده
تصویر کوتاه شده
切られた
دیکشنری فارسی به ژاپنی